باید راهی یافت .
برای زندگی را زندگی کردن ، نه فقط زندگی را گذراندن .
باید راهی یافت ، برای صبح ها با امید چشم گشودن .
برای شب ها با آرامش خیال خوابیدن .
این طور که نمی شود .
نمی شود که زندگی را فقط گذراند .
نمی شود که تمام شدن فصلی و رسیدن فصلی جدید را فقط خنکای ناگهانی هوا یادت بیاورد .
نمی شود تا نوک دماغت یخ نکرده حواست به رسیدن پاییز نباشد.
اینطور پیش بروی یک آن چشم باز می کنی خودت را میان خزان زرد زندگی ات میابی .
و یادت هم نمی آید چطور گذرانده ای مسیر بهاری و سبزِ زندگی ات را .
اصلا خدا را هم خوش نمیآید .
راهت داده به دنیایش که نقشت را ایفا کنی .
یک روز خوب و حتی یک روز بد .
یک روز شیرین و حتی یک روز تلخ .
یک روز آرام و حتی یک روز پر هیاهو .
وظیفهٔ تو زندگی را با تمام و کمالش زندگی کردن است .
با تمام سکانس های تلخ و شیرین اش .
نمی شود که همه اش خسته باشی و سر سکانس های تلخ بهانه بیاوری و گوشهای به قهر کز کنی و بازی نکنی .
حق داری که خستگیات را در کنی .
اما حق نداری که دیگر مسیر را ادامه ندهی .
اینطور که نمی شود .
تا دیر نشده باید راهی پیدا کرد .
باید زندگی را زندگی کرد .
#سمانه_ملک_پور
درباره این سایت